
نسل بیپایان؛
کریم آخوندی، از کنگفو تا خاک امالرصاص
به گزارش گروه فرهنگی پایگاه خبری تحلیلی «راوی خبر»؛ کریم، چهارمین فرزند خانواده، در سال ۱۳۴۱ همزمان با زلزله بوئینزهرا در کرج چشم به جهان گشود. دوران کودکی و تحصیلات ابتدایی خود را در مدارس حصار (خلجآباد) سپری کرد. از همان کودکی، با جثهای قوی و چابک، در بازیها همواره پیشگام و سرگروه دوستانش بود. این روحیه رهبری در بزرگسالی نیز با او همراه بود و او را به تشکیل گروههای کوهنوردی در کرج سوق داد.
کریم در کنار فعالیتهای جسمانی، از نظر اعتقادی نیز بسیار فعال بود. در تظاهرات شرکت میکرد و مسئولیت خطیر شعارنویسی بر دیوارهای شهر را بر عهده داشت. پس از پیروزی انقلاب، در سن پانزده سالگی، از پیشگامان آموزش و ترویج ورزش کنگفو در کرج بود.
با آغاز جنگ تحمیلی و تحت تأثیر پسرعموهایش که در جبهه حضور داشتند، شور و اشتیاق دفاع از میهن در وجودش شعلهور شد. با وجود سن کم، مدرسه را رها کرد و مصمم شد تا به عنوان سرباز به جبهه اعزام شود. اما به دلیل کم بودن سن، موفق به اعزام از طریق ارتش نشد. با این حال، ارادهاش خللناپذیر بود و از طریق سپاه پاسداران به جبهه گیلانغرب اعزام شد.
در جبهه، به دلیل شخصیت قوی و مدیریت ذاتی، به سرعت توانست شجاعت، توانایی مدیریت و قدرت رهبری خود را به اثبات برساند و در میان همرزمانش محبوبیت فراوانی کسب کند. شخصیتی چندبعدی داشت؛ هم شوخطبع و بذلهگو بود و هم رزمندهای لایق، کارآمد و جنگی.
او در عملیاتهای مهمی از جمله فتحالمبین، والفجر مقدماتی، والفجر یک، والفجر پنج و والفجر هشت شرکت کرد. در عملیات شهید رجایی و باهنر در جبهه کورهموش سرپل ذهاب، بر اثر اصابت ترکش به دست راستش مجروح شد و تا مدتی قادر به حرکت دادن دستش نبود. پس از عمل جراحی توسط دکتر هوشه در بیمارستان طالقانی، به تدریج توانست سلامتی خود را بازیابد.
پس از چهار سال حضور مداوم در جبههها، در آخرین عملیاتی که شرکت داشت (والفجر هشت) در جزیره امالرصاص به شهادت رسید و پیکرش مفقودالاثر شد. سالها گذشت تا اینکه پس از سیزده سال، مشتی استخوان به عنوان پیکر شهید کریم به خانوادهاش تحویل داده شد. او به همراه هفتصد شهید دیگر به کرج بازگشت، اما در روز تشییع، در میان هیاهو و ازدحام جمعیت، تابوتش گم شد. پس از پایان مراسم و رفتن مردم، تابوت پیدا شد و در جمعی بسیار کوچک و غریبانه در امامزاده محمد به خاک سپرده شد.
وصیتنامه شهید کریم آخوندی
«بسم الله الرحمن الرحیم»
به نام خدا، آرامبخش دلها و پاسدار حرمت خون شهیدان
با سلام و درود بیکران به پیشگاه مقدس آقا امام زمان (عج) و نایب برحقش، خمینی کبیر، بتشکن زمان و امید مستضعفان جهان. همچنین درود فراوان بر ارواح پرفتوح شهدای اسلام، از یاسر و سمیه تا حسین ابن علی و از حسین تا شهیدان ارجمند ۷ تیر و ۱۷ شهریور، در این جنگ حق علیه باطل.
وصیتنامه بنده، کریم آخوندی، پاسدار اسلام و سرباز امام زمان، در تاریخ ۲۴ اسفندماه ۶۱ در داخل چادر، پیش از آغاز عملیات اصلی والفجر نوشته شده است.
با توجه به اینکه داشتن وصیتنامه وظیفه شرعی هر مسلمان است، بر خود فرض دانستم که چند سطری به عنوان وصیتنامه بنویسم، زیرا زمان شروع عملیات نزدیک است و بیم آن میرود که دیگر فرصتی برای این امر نداشته باشم. البته جای نگرانی نیست، چرا که سعادت میخواهد کسی در راه خدا و قرآن و در میدان نبرد عاشقانه به خاک و خون بغلتد. به هر حال، برای روشن شدن وضعیت خودم و برای بازماندگانم، در صورتی که خدا خواست و این بنده حقیر را لایق دانست و به آرزویم که شهادت است، رسیدم، این وصیت را مینویسم.
وصیت اول من به کلیه دوستان و همرزمانم در سپاه و بسیج است. برادران! مبادا فکر رها کردن جبهه به سرتان بیافتد و یا از جنگ خسته شوید. تا آنجا که امام ایستاده و خواهد ایستاد، شما نیز باید ایستاده باشید، زیرا در غیر این صورت، نمیتوانید جواب خدا را بدهید. جبهه را تقویت کنید که آبروی اسلام به جانبازی و از خودگذشتگی شما بستگی دارد.
سخنی نیز با این امت قهرمان دارم. هرچند که من کوچکتر از آنم که به این ملت خطابی داشته باشم، ولی به راستی که این ملت، هستی خویش و جوانان خود را در طبق اخلاص نهاده و به خدا هدیه میکنند. این امت قهرمان! بجنگید و باور کنید که شما نزد پیامبر خدا رو سفید خواهید بود، چرا که فرزند پیامبر را یاری نمودهاید و به اسلام کمک کردهاید.
خطاب به دشمنان اسلام و این انقلاب، از شیطان بزرگ گرفته تا صدام ملعون و حکام مرتجع منطقه: بدانید که قرآن نوید میدهد، رسول خدا فرموده و ولی فقیه نیز میفرماید که دشمن اسلام نابود خواهد شد.
سخنی کوتاه نیز با خانوادهام، اقوامم و آشنایان نزدیک دارم. برادر عزیزم، بعد از خدا امیدم به توست که تا آنجا که میتوانی در راه خدا مبارزه کنی و دیگران را نیز به این راه دعوت کنی. تو به من نزدیکتر از هر کس هستی و میدانی که چرا این راه را انتخاب کردم. پس تو نیز میتوانی در خدمت به اسلام فعالیت کنی. ولایتی فقیه را در جامعه تبلیغ کن، زیرا این نیز راه من بود.
هر کس که نمیخواهد باور کند این انقلاب اسلامی است و رهبری آن الهام از امام زمان (عج) دارد، نه در تشییع جنازهام شرکت کند و نه در مراسم ختم من. از غم خود نگریند و تأسف نخورند، چرا که تأسف به حال خویش بخورند که مادیات آنها را غرق خواهد ساخت. مواظب مادرمان باش و خواهر کوچکمان را طوری تربیت کن که رهروی زینب (س) شود.
ای مادرم! در سوگ من هرگز شیون نکن که دشمن شاد میگردد، هرچند شادی دشمن نیز زودگذر است. تنها به فاطمه زهرا و مصیبتهایی که بر او وارد شده فکر کن و به خاطر او اشک بریز. خواهرانم، زینبوار صبر کنید و فرزندان خود را طوری تربیت کنید که به درد جامعه اسلامی ما بخورند.
و ای همسر مهربانم! نمیدانم با چه ایثار و فداکاری خود را راضی کردی که با یک پاسدار که از دارایی دنیا فقط یک دست لباس و یک اسلحه داشت ازدواج کنی. من به تو مدیون و تا ابد مدیون خواهم ماند و از تو میخواهم که مرا حلال کنی. اگر خدا فرصتی به من دهد و در ردیف شهدا قرار گیرم، شفاعت تو را قبول خواهم کرد.
در پایان، باز هم میگویم: امام را تنها نگذارید، جبهه را خالی نکنید و هرگز از مبارزه خسته نشوید. این نبرد، نبرد اسلام با کفر است، نبرد حق علیه باطل، و نبرد نور با ظلمت.
به امید نابودی کفر و باطل و ظلمت و روی کار آمدن حکومت اسلامی و جهانی مستضعفان. حضرت بقیهالله الاعظم (عج) و به امید زیارت کربلا و آزادی قدس عزیز.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدار؛ از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزای. مرگ بر جهان ضد اسلام و سرمایهداری شرق و غرب.
انتهای خبر/