1403-12-24 01:14 شماره خبر : 1743
شهید فلاح پیشه؛ اسیر داعش در حلب

نسل بی‌پایان؛

شهید فلاح پیشه؛ اسیر داعش در حلب

حاج اصغر فلاح پیشه، جانباز ۲۵ درصد برای دفاع از حرم مراجع دینی به سوریه اعزام شد و در حلب بر اثر مجروحیت به دست گروه‌های تکفیری داعش به اسارت درآمد.

شهید حاج اصغر فلاح پیشه شخصیتی ارزنده و جانفدا بود که در تاریخ ۱۳ بهمن ماه ۱۳۴۵ در تهران متولد شد. او جانباز ۲۵ درصد و برادر شهید امیر فلاح پیشه بود و در سال‌های بعد به عنوان یک دانشجوی امور فرهنگی، در کنار خدمت خود به وطن، تحصیلاتش را پی گرفت.

حاج اصغر فلاح پیشه در دی ماه سال ۱۳۹۴ برای دفاع از حرم بانوی مقاومت به سوریه اعزام شد. او در تاریخ ۲۲ بهمن ماه همان سال در حلب بر اثر اصابت تیر به پاهایش مجروح و به اسارت گروه‌های تکفیری داعش درآمد. پس از این واقعه، خبر قطعی شهادت او در ۱۶ فرودین ماه ۱۳۹۵ به خانواده‌اش اعلام شد.

او سه فرزند داشت و تا به امروز پیکر او به وطن بازنگشته و همچنان مفقود الاثر است. یاد و خاطره این دلاور مدافع حرم همواره در دل‌ها زنده خواهد ماند.

همسر شهید فلاح پیشه در بیان خاطره‌ای از ایشان می‌گوید:

«اصغر همیشه به بچه‌ها توصیه می‌کرد درس بخوانند و برای تشویق آن‌ها به این کار، می‌گفت: من هم به حرفم عمل می‌کنم و به تحصیلاتم ادامه می‌دهم.

وقتی در دانشگاه قبول شد، فکر کردم دیگر پیش ما می‌ماند؛ اما اینطور نشد. چهل و پنج روز از بازگشت همسرم از کاظمین گذشته بود که به دانشگاه می‌رفت. یک روز در دی ماه آمد و گفت: بچه‌ها می‌خواهند به سوریه بروند. من پنج‌شنبه و جمعه می‌روم پادگان تا کنارشان باشم.

همسرم رفت و بعدازظهر ساعت ۴ برگشت. پرسیدم: مگر قرار نبود شب در پادگان بمانی؟ گفت: به من گفته‌اند پاسپورتت را بیاور.

گویا یکی از همکارانش او را به عنوان نیروی خبره مخابراتی برای اعزام به سوریه معرفی کرده بود و این پیشنهاد مورد استقبال قرار گرفته بود.

سالگرد فوت مادر همسرم بود و من از او خواستم برای این مراسم بماند و بعد برود، اما گفت: می‌روم و ده روزه برمی‌گردم. خلاصه پنج‌شنبه پاسپورتش را تحویل داد و گفت یکشنبه اعزام می‌شود.

دختر کوچکم گفت: بابا خدا پشت و پناهت، فقط آن جلوها نرو. اما دختر بزرگم بی‌تابی و گریه می‌کرد و می‌گفت: حس خوبی ندارم، نرو. همسرم گفت: ده روزه می‌روم و نمی‌مانم.

من هم که به رفتن و برگشتن او عادت کرده بودم، فقط به خاطر نبودنش در سالگرد مراسم مادرش ناراضی بودم. یکشنبه رسید، ساکش را بست و رفت… و دیگر بازنگشت.»

انتهای خبر/

لینک کوتاه خبر: https://ravikhabar.com/short/4LoON
اخبار مرتبط:
تبادل نظر:
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر می‌گذارید!

دسته بندی ها
سیاسی
اجتماعی
اقتصادی
فرهنگی
ورزشی