
نسل بیپایان؛
بهمن راه بزرگان خدا را پیشه کرد
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی«راوی خبر»؛ در یکی از سپیدهدمهای شهریورماه سال ۱۳۳۹ که گلهای رنگارنگ از دل خفتهی خاک برمیخیزند، شقایقهای وحشی یکی پس از دیگری قد میکشند و دیده به جهان میگشایند و خداوند متعال درهای رحمت و برکت را بر مخلوقاتش باز میکند، خداوند غفار، پسری به حاج علیاکبر احمدیدیزانی عنایت کرد که «بهمن» نامیده شد.
بهمن در تاریخ ۱۳۳۹/۶/۹ در محلهی کمالشهر کرج دیده به جهان گشود. او در خانوادهای بسیار مذهبی و متدین رشد نمود و پرورش یافت. او سومین فرزند خانواده بهشمار میرفت و پدر و مادرش به او علاقهی خاصی داشتند.
او نیز منزلت پدر و مادر را به درستی شناخته بود و از همان دوران کودکی احترام به بزرگتر را فرا گرفت و همواره قدردان آنها بود. البته بعد از او دو خواهر و دو برادر دیگر نیز متولد شدند. وی از همان سالهای نخست تحصیل و دوران ابتدایی به کلاسهای آموزش قرآن و نماز میرفت و اصول و مبانی دینی را فرامیگرفت.
بهمن به برکت آموختن قرآن و احکام الهی در درسهایش موفق میشد.او در دوران نوجوانی علاقهی خاصی به ورزش داشت، مخصوصاً ورزش فوتبال. همچنین بسیار اهل مسجد بود؛ زیرا میدانست اگر ورزش برای خدا باشد میشود عبادت.
نکتهی قابلتوجه اینکه بهمن از همان دوران نوجوانی استقلال کافی پیدا کرد و در مغازهی پارچهفروشی پدرش مشغول کار شد. او با روی گشادهای که داشت در کنار مغازهداری به مردم کمک میکرد و مردم یکییکی جذب این جوان مؤمن و صالح میشدند.
در این هنگام بود که خیلی زودتر از حد تصور، با عزت نفسی مثالزدنی، راه بزرگان خدا را پیشه کرد و مانند مردان بزرگ به زندگی ادامه داد. او همزمان با تحصیل علم و مغازهداری به فعالیتهایش در بسیج محلی و مسجد ادامه داد و به طور پیوسته در جریان انقلاب اسلامی و فعالیتهای سیاسی و اقتصادی مرتبط با آن قرار گرفت.
با شروع جنگ تحمیلی، بهمن نیز همچون دیگر جوانان این مرزوبوم برای حفظ کیان کشور، یاری انقلاب اسلامی و جهاد در راه خدا به نبرد با دشمنان و مستکبران پرداخت و شجاعتهای زیادی را از خود ارائه نمود.
سرانجام این سرباز جان برکف و فداکار امام زمان (عج) پس از مدتها رشادت و ایثار و فداکاری در تاریخ پنجم مهرماه سال ۱۳۶۰ پس از پیروزی در عملیات ثامنالائمه و شکستن حصر آبادان به درجهی رفیع شهادت نائل گردید و با خون پاکش نهال نوپای جمهوری اسلامی را استحکام بخشید و مانند لالهای سرخ پرپر گردید. پیکر مطهر این شهید غیور در گلزار شهدای کمالشهر قرار دارد.
سیری در کلام شهید
سخن را با نام خدای شهیدان آغاز میکنم .
اول از هر چیز خدمت پدر عزیزم سلام عرض میکنم و از خداوند متعال سعادت و خوشبختی شما را خواهانم .من افتخار میکنم که همچون شما پدری دارم.پدرجان زمانی که حسین (ع) به نبرد با کافران برآمد که فقط ۷۲ یار داشت و با این ۷۲ تن به نبرد با کافران پرداخت و برای همیشه اسلام عزیز را پایدار نمود ومن هم اکنون این افتخار بزرگ را پیدا نکردم که همچون یاران حسین در نبر حق علیه باطل در ارتش حسین زمان خود خمینی بزرگ که همیشه روح و جسم من بوده است با کافران به نبرد بپردازم و تو ای پدر باید افتخار کنی که یکی از فرزندان خود را برای جاویدان ماندن اسلام عزیز نثار کردی و بدان تا زمانی که ما زنده هستیم نخواهیم گذاشت که کوچکترین خدشهای به اسلام عزیز وارد شود و تا آخرین نفس خمینی کبیر را یاری خواهیم کرد.
مادر عزیز سلام، چند کلامی هم با تو مادر عزیز سخن دارم. تویی که همیشه راهنمای من بودی . هیچگاه تو را فراموش نخواهم کرد و فقط از شما میخواهم که همچون زینبوار کوه مقاومت و ایثار باشی و تمام برادران من را همچون حسین(ع) به بار بیاوری تا روزی که احتیاج شد آنها را در راه اسلام عزیز قربانی کنی و هیچگاه به خاطر من قطرهای اشک از چشمانت جاری نشود که این همانا شاد کردن اسلام عزیز است.و شما ای برادران و خواهران عزیزم از شما میخواهم که تا زنده هستید راه خمینی کبیر را که همان راه الله است ، ادامه دهید و تا آخرین قطره خون از این راه مقدس دفاع کنید .و ضمناً در پایان سخنانم ازتمام دوستان و آشنایان میخواهم که اگر اشتباهی از من سر زدهاست مرا ببخشید و همگی شما را به خدای بزرگ میسپارم .«اگر باید بمیرم بگذار شکوهمندانه بمیرم »
انتهای خبر/