
نسل بیپایان؛
برادرم حسن، قهرمان زندگی من بود
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «راوی خبر»؛ شهید رامین (علی) خلیلیچنایی، فرزند شعبان در سال ۱۳۴۴ در تهران بدنیا آمد، در سال ۱۳۵۱ به همراه خانواده از تهران به کرج نقل مکان نمودند و جهت کسب علم و دانش رفت و وارد مدرسه شد و شروع به تحصیل در همان محل سکونت خود کرد و تا کلاس سوم راهنمایی بیشتر به تحصیل خود ادامه نداد و چون علاقه زیادی به جبهه و جنگ داشت و در سال ۱۳۵۷ به عضویت سپاه در آمد و در جنگ تحمیلی عازم جبهه شد.
در سال ۱۳۶۲ برادرش حسن در عملیات خیبر به شهادت رسید و ایشان نیز در طول عضویت در سپاه مدت بسیاری را در جبهه گذراند و آخــرینبار در تاریخ چهارم آذر ماه ۶۴ به جبهه اعزام و بعد از حدود یک سال جنگیدن با دشمن سـرانجام در تاریخ نهم تیرماه ۶۵ در واحد اطلاعات و عملیات لشگر سید الشهدا، در مهران و روز آغاز عملیات بزرگ کربلای یک به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
شهید رامین (علی) خلیلیچنانی در خاطرات ارزشمندش، از حال و هوای جبهه و شهادت برادر بزرگوارش چنین ثبت میکند:
اینجانب بنده حقیرعلی خلیلی درتاریخ ۶۲/۱۰/۱۱ همراه برادران دیگری که در طرح دو پنجم بودند عازم جبهه گردیدیم ما را به تهران و سپس توسط قطار به پادگان حاج احمد متوسلیان در دوکوهه بردند، ما آن شب را در مسجد انتظامات پادگان خوابیدیم و ما را صبح تقسیم بندی کردند، من صبح برادران علیرضا آملی و روحالله باغستانی را دیدم یکجا افتادیم، در همان روز برادر جواد خاکباز از هم دورههای آموزشی را دیدم ایشان در تیپ سیدالشهداء معاون گردان بودند (بعد در جزیره مجنون عملیات خیبر شهید شد) برادران دوره ۳۰ را در پادگان دیدم بعد از چند روز دیگر برادران تیپ حبیب کرج به پشت پادگان دو کوهه آوردند پدرم نیز در گردان ۴ همراه دیگر رفقا در تیپ حبیب بود و در حال حاضر در منزل ما فقط مادر و خواهرم بودند و من و حسن به تیپ حبیب پیش پدرمان و بچههای دیگر میرفتیم و به آنجا سر میزدیم در تاریخ ۶۲/۱۲/۳ ساعت سه بعدازظهر سه شنبه ما را به طرف خط بردند و همان شب به عملیات والفجر شش خیبر ما را بردند.
اولین شب عملیات بود در گروهان یک، حسن مسئول دسته دو و من مسئول دسته سه بودم و آن شب گردان ما به خط زد، برادرم حسن مجروح شد و ما خیلی پیشروی کردیم و بعد در موقع عقبنشینی برادرم حسن بهجای ماند و من پیش پدرم پشت خط برگشتم و ماجرا را برایش توضیح دادم، چند روز بعدش به او گفتند که پسرت شهید شده جنازهاش را بردهاند و پدرم رفت و دید خبری نیست و بدون اینکه خانواده بویی ببرد برگشت و به خط آمد بعد از چند روز دیگر ما را در مرحله پنج عملیات خیبر بردند در این دو حمله بسیاری از برادران از جمله برادرم را از دست دادیم و فرمانده گردان هم در مرحله دوم شهید شد.
در تاریخ ۶۲/۱۲/۱۲ ما را به پادگان دو کوهه آوردند برای بازسازی نیروهای قبلی را مرخصی دادند و گردان را از نیروهای جدید بازسازی کردند و ما جزء گردان بلال شدیم، سپس ما را به سه راه جفیر بردند و توسط هلیکوپترها ما را به جزیره مجنون بردند، دو روز در جزیره جنوبی مجنون بودیم و چه بلاها و ماجراهایی برایمان گذشت البته اینها همه برای خدا بود انشاءالله که خدا بپذیرد، درهمین محور ما هم سردار رشید اسلام حاج همت به درجه رفیع شهادت نائل گردیدند.
...همراه پدرم از جزیره به دوکوهه رفتیم و بعد از اندیمشک توسط قطار به تهران و بعد به کرج رفتیم و رویمان نمیشد که به خانه برویم قبلاْ از اندیمشک به ( لشت نشاء شمال ) تلفن زده بودیم و خلاصه دل را به دریا زدیم و رفتیم خانه دیدم فامیلها زودتر از ما آمده بودند و ما وقتی از در بداخل خانه رفتیم تادیدند حسن برادرم با ما نیست همه گریه را شروع کردند از زن گرفته تا مردها، خلاصه ما یادبودی در کرج و یادبودی در شمال گرفتیم خیلی مجلس محترم و پر جمعیتی بود بعد از ۲۰ روز و اندکی بنده دوباره با هزار زحمت ازخانه راه افتادم و به دوکوهه آمدم، برادران از من خواستند که درگردان حبیب یک گروهان را قبول کنم ومن دودل بودم تا اینکه به واحد ( الف - ط ) رفتم..
حسن برادر من میباشد که پس از عمری زندگی با هم که تنها برادرم بود در عملیات خیبر که ایشان و بنده هردو مسئول دسته بودیم که او زخمی شده و در عقبنشینی که صبح بود در منطقه بجای ماند و با رفتن حسن برادر قهرمانم کمرم از قدرت افتاد و هنوز خبری از ایشان برایمان نرسیده.
تاریخ (شهادت حسن ) ۶۲/۱۲/۴ محل شهادت طلائیه.
انتهای خبر/